ماییم و پرسه های شبانه ، همین و بس
تا بانگ صبح ، شعر و ترانه ، همین و بس
فرجام ماجرای بد روز را مپرس
خوش باد قصه های شبانه ، همین و بس
بعد از من و تو ـ از من و تو ـ یادگار چیست ؟
یک مشت داستان و فسانه ، همین و بس
مشتاقم و به خاطر یک لحظه دیدنت
آورده ام هزار بهانه ، همین و بس
ـ یک روح شرحه شرحه و یک جسم چاک چاک
از من جز این مجوی نشانه ، همین و بس
ـ تنها ـ در این حوالی متروک ، روح من
با یاد توست شانه به شانه ، همین و بس
چون عابری ـ خلاصه بگویم ـ در این مسیر
ماندیم زیر چرخ زمانه ، همین و بس ..
هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه
بسته ست دخیل، قلب من با هر آه
عمریست تپش های دلم می گوید
یا فاطمه اشفعی لنا عندالله
پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی
اگر زلانه می روی چرا شبانه می روی
قرار من شکیب من مهاجر غریب من
فدای غربتت شوم که مخفیانه می رود
ایام شهادتش تسلیت باد