موضوع: شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) 08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) 08
شبکه جهانی ولایت : 05 / 03 / 1390
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
توجه: غالب منابع ذکر شده، از نرم افزار مکتبة أهل البیت (علیهم السلام) میباشد.
آقای محسنی
گرچه ایام شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) منقضی شده است، ولی سؤالات ما در این رابطه بسیار زیاد است و به دلیل اهمیت این مسئله، سؤالات ما در رابطه با حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) است. یکی از اساسیترین سؤالات و اشکالاتی که أهل سنت و وهابیت نسبت به قضیه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) دارند این است که میگویند شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) زیر سؤال بردن خلیفه اول و خلیفه دوم است و این اهانت است به اینها و یک لکّه ننگی است بر دامن اینها و نباید قائل به شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) بود و این توهین به مقدسات أهل سنت است. در این مورد توضیح بفرمایید.
استاد حسینی قزوینی
همانطور که اشاره کردید، یکی از اساسیترین اشکالاتی که عزیزان أهل سنت و وهابیت به شیعه دارند و میخواهند شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) را زیر سؤال ببرند و یا افسانه تلقّی کنند این است که هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و ضرب و شتم یگانه یادگار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را زیر سؤال بردن قداست خلیفه دوم میدانند. امشب میخواهم نکاتی را از منابع أهل سنت بیان کنم و اگر قداست جناب عمر زیر سؤال میرود، خود شما این کار را کردهاید و علماء شما زیر سؤال بردهاند و گناه شیعه نیست.
آیا قضیه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها)، زیر سؤال بردن خلیفه دوم است؟!
نکته اول:
هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) با سندهای صحیح در منابع روائی شما آمده است، ما چه کار کنیم؟! شما باید به ما جواب بدهید که این روایات را چرا آوردهاید؟! خود آقای ذهبی که از استوانههای علمی أهل سنت در تاریخ اسلام، جلد 3، صفحه 118 و آقای طبرانی در المعجم الکبیر، جلد 1، صفحه 62 و آقای طبری در تاریخش، جلد 2، صفحه 619 بنابر آنچه که در نرم افزار مکتبة أهل البیت (علیهم السلام) است، پشیمانی آقای خلیفه اول را از صدور دستور حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) را آوردهاند؟! مگر أبو بکر نمیگوید:
من از چند کار پشیمانم و ای کاش انجام نداده بودم و یکی از آنها این است که ای کاش دستور حمله به خانه فاطمه را صادر نکرده بودم؛ حتی اگر خانه ایشان به عنوان یک سنگر جنگی بود.
این قضیه را شما نقل کردهاید. جناب آقای ضیاء الدین مقدسی حنبلی که آقایان وهابیها ارادت ویژهای به ایشان دارند، در کتاب الأحادیث المختارة، جلد 10، صفحه 88 و 90 میگوید این روایت صحیح است. جناب آقای سیوطی در مسند فاطمة، صفحه 34 میگوید این روایت صحیح است. جناب آقای حسن بن فرهان مالکی که از علماء بزرگ عربستان سعودی است، در کتاب قرائة فی کتب العقائد، صفحه 52 میگوید این روایات هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و پشیمانی أبو بکر صحیح هستند. خود آقای إبن تیمیه حرانی در منهاج السنة، جلد 4، صفحه 220 صراحت دارد که اینها به زور وارد خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) شدند:
إنه کبس البیت.
جناب آقای إبن أبی شیبة که استاد بخاری است، در کتاب المصنف، جلد 8، صفحه 572 با سند صحیح و به صراحت میگوید: «عمر، خانه فاطمه را تهدید به آتش زدن کرد».
آقای بلاذری در أنساب الأشراف، جلد 1، صفحه 586 با سند صحیح، قضیه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و تهدید کردن ایشان را میآورد که عمر میگوید: «اگر شما بیرون نیاید برای بیعت، دستور میدهم خانه را با تمام ساکنینش آتش بزنند».
آقای طبری، مورخ بزرگ شما در تاریخش، جلد 2، صفحه 443 با سند صحیح این قضیه را نقل میکند. اگر این مطالب در کتابهای شما با سندهای صحیح آمده، چرا به ما اعتراض میکنید؟! چرا شیعه را زیر سؤال قرار میدهید؟! چرا نسبت به علماء و مراجع شیعه در ماهوارههای خود جسارت میکنید؟! چرا در خطبههای نماز جمعه خود، مطالب نادرست و بیاساس و بیپایه میزنید؟!
نکته دوم:
بر فرض که این روایات صحیح نیستند و صحت روایات را قبول نمیکنید، مگر شما نمیگویید: «در غیر از احکام و اصول عقاید، میشود به روایات ضعیف هم عمل کرد»؟ آقای نووی (متوفای 676 هجری) که از استوانههای علمی شماست، میگوید:
أن أهل العلم متفقون علی العمل بالضعیف فی غیر الأحکام و أصول العقائد
علماء أهل سنت اتفاقنظر دارند بر اینکه در غیر از احکام و اعتقادات، میتوان به روایات ضعیف عمل کرد.
المجموع لمحیی الدین النووی، ج 5، ص 59
اگر این روایات ضعیف باشد، عقیده شما این است که میتوان به روایات ضعیف در غیر از احکام و عقاید عمل کرد. چطور شد که وقتی شما میخواهید شیعه را زیر سؤال ببرید، قضیه عبد الله بن سبأ را از یک کتاب تاریخی و از یک راوی به نام سیف بن عمر که متهم به ضعف و بیدینی و لا مذهبی و زندقه است مطرح میکنید و در اینجا هیچ إبائی از ضعف روایت ندارید و ضعف و جعلی بودن روایت در اینجا اشکالی ندارد؟!!! ولی وقتی شیعه قضیه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) را مطرح میکند، سر و صدا به راه میاندازید و فریاد میزنید و در ماهوارهها و سایتها و خطبههای نماز جمعه علیه شیعه صحبت میکنید؟!!!
نکته سوم:
از همه اینها بالاتر، من امشب با توجه به بعضی از پیامکهایی که در همین ایام فاطمیه امسال آمد و در ماهوارهها هم هتاکیهایی نسبت به شیعه و مراجع شیعه کردند و إستهزاء و تمسخرهایی که نسبت به عقاید شیعه شد، با کمال معذرت از عزیزان أهل سنت، میخواهم مقداری پرده را بالا بزنم و با زبان دیگری با این آقایان هتاکان سخن بگویم:
بر فرض که ما از قضیه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) بگذریم و از تهدید به آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) صرفنظر کنیم و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) را افسانه بدانیم، آیا قداست جناب خلیفه دوم زیر سؤال نمیرود؟ گرچه ای کاش این قضیه افسانه بود و حقیقت نداشت و به تعبیر یکی از آقایان که کتابی نوشت به نام «ای کاش شهادت مادرم زهراء افسانه بود!». غیر از قضیه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و شهادت ایشان، شما روایات متعددی با سندهای معتبر و در کتابهای قابل اعتماد خودتان نقل کردهاید مطالبی را که خودتان قداست آقای عمر را زیر سؤال بردهاید!!! شما که میگویید مگر امکان دارد جناب عمر نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) جسارت کند و او را مورد ضرب و شتم قرار بدهد و او را تهدید کند که خانهاش را آتش بزند و زمینه شهادت او را فراهم کند، خودتان در این مورد چه نقل کردهاید؟ مگر خود جناب خلیفه دوم در جلوی چشم نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) و در برابر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، وقتی زینب، دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته بود و زنان به خاطر این مصیبت گریه میکردند:
فلما ماتت زینب إبنة رسول الله صلی الله علیه و سلم ... فبکت النساء، فجعل عمر یضربهن بسوطه، فأخذ رسول الله صلی الله علیه و سلم بیده و قال: مهلا یا عمر! ثم قال: أبکین ... .
... وقتی زنان گریه کردند، عمر هم آن زنان را با شلاق میزد. رسول الله (صلی الله علیه و سلم) هم دست عمر را گرفت و فرمود: بس کن ای عمر! سپس رسول الله (صلی الله علیه و سلم) به زنان دستور داد: گریه کنید ... .
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 238 و 335 ـ المستدرک علی الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج 3، ص 190 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهیثمی، ج 3، ص 17 ـ الطبقات الکبری لمحمد بن سعد، ج 3، ص 398 ـ سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج 2، ص 251 ـ الإصابة فی تمییز الصحابة لإبن حجر العسقلانی، ج 8، ص 138 ـ نیل الأوطار للشوکانی، ج 4، ص 149 ـ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1056 ـ السیرة الحلبیة للحلبی، ج 2، ص 290 ـ میزان الإعتدال للذهبی، ج 3، ص 128 ـ تاریخ المدینة لإبن شبة النمیری، ج 1، ص 103 ـ مسند أبی داود الطیالسی، ص 351 ـ السنن الکبری للبیهقی، ج 4، ص 70
آیا این کار، قداست عمر را زیر سؤال نمیبرد؟! ببینید! عمر در جلوی چشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، أهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را و کسانی را که بر مصیبت دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گریه میکنند، کتک میزند!!! آیا این روایت قداست آقای عمر را زیر سؤال نمیبرد؟!!! آیا با صرفنظر کردن شیعه از قضیه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها)، مسئله تمام میشود و قداست جناب خلیفه دوم لطمهای نمیخورد؟! پس این روایت چیست که شما نقل کردهاید؟! این موضوع چیست که جلوی چشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، أهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و کسانی که بر دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گریه میکنند را کتک میزند؟! شاید یکی از کسانی که بر زینب گریه میکرد، خود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) بود و قطعاً بیش از هر کسی، قلب پاک حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) برای وفات و رحلت خواهرش متأثر شده است. در این مورد چه جوابی دارید؟!
نکته چهارم:
وقتی آقای أبو بکر از دنیا رفت، أم المؤمنینی که شما اینهمه برای او ارزش و احترام قائل هستید:
لما توفی أبو بکر أقامت علیه عائشة النوح، فبلغ عمر، فجاء فنهاهن عن النوح علی أبی بکر، فأبین أن ینتهین.
وقتی أبو بکر از دنیا رفت، عایشه برای او مراسم عزاداری و نوحهسرائی تشکیل داد. وقتی عمر این قضیه را شنید، آنها را نهی کرد از گریه کردن بر أبو بکر. زنان هم به حرف عمر گوش ندادند و به گریه خود ادامه دادند.
الطبقات الکبری لمحمد بن سعد، ج 3، ص 208 ـ تاریخ الطبری، ج 2، ص 614 ـ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری لإبن حجر العسقلانی، ج 5، ص 54 ـ عمدة القاری شرح صحیح البخاری للعینی، ج 12، ص 259 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج 15، ص 731 ـ تاریخ المدینة لإبن شبة النمیری، ج 2، ص 676
با اینکه عایشه مراسم نوحهسرائی را به راه انداخته بود، عمر جرأت نکرد عایشه را از منزل بیرون بیاورد و او را بزند، بلکه خواهر عایشه را بیرون آورد و با شلاق او را زد. عایشه به هشام گفت: «تو حق ورود به خانه مرا نداری». عمر هم گفت:
أدخل، فقد أذنت لک.
به حرف عایشه گوش نکن و من به تو إذن وارد شدن میدهم.
اگر همچنین روایتی را شیعه نقل میکرد، چه کار میکردید؟! عایشه میگوید: «حق ورود به خانه مرا نداری» و قرآن هم میفرماید: «کسی حق ندارد بدون اجازه، وارد خانه دیگری بشود»:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا
سوره نور / آیه 27
ولی جناب خلیفه، بعد از اینکه عایشه به هشام بن ولید میگوید: «حق ورود به خانه مرا نداری»، به هشام بن ولید دستور ورود به خانه را میدهد:
فدخل هشام و أخرج أم فروة أخت أبی بکر إلی عمر فعلاها بالدرة، فضربها ضربات، فتفرق النوح حین سمعوا ذلک.
هشام وارد خانه شد و خواهر أبو بکر را بیرون آورد و عمر هم چندین ضربه با شلاق بر او زد و سایر زنان هم از ترس فرار کردند.
ما از شما سؤال میکنیم: وقتی که هشام بن ولید، خواهر أبو بکر را از منزل بیرون آورد، آیا از دست او گرفت و کشانکشان آورد؟ یا به او گفت بفرمایید بیرون تا جناب عمر شما را کتک بزند؟! نحوه بیرون آوردن خواهر أبو بکر توسط هشام بن ولید چگونه بود؟ آیا اینها را شما نقل نکردهاید؟ آیا اینها قداست آقای عمر را زیر سؤال نمیبرد؟!
نکته پنجم:
در رابطه با قضیه خالد بن ولید که شما از او به عنوان «سیف الإسلام» تعبیر میکنید، آقای عبد الرزاق صنعانی که استاد بخاری است، نقل میکند:
لما مات خالد بن الولید، إجتمع فی بیت میمونة نساء یبکین، فجاء عمر و معه إبن عباس و معه الدرة، فقال: یا أبا عبد الله! أدخل علی أم المؤمنین فأمرها فلتحتجب و أخرجهن علی، قال: فجعل یخرجهن علیه و هو یضربهن بالدرة، فسقط خمار إمرأة منهن، فقالوا: یا أمیر المؤمنین! خمارها! فقال: دعوها و لا حرمة لها!
بعد از اینکه خالد از دنیا رفت، زنان در خانه میمونه، همسر رسول الله (صلی الله علیه و سلم) جمع شدند و شروع کردند به گریه کردن بر خالد و آقای عمر بن خطاب هم شلاق بهدست، همراه إبن عباس آمد و گفت: ای أبا عبد الله! برو به میمونه بگو حجابش را رعایت کند و سایر زنان را هم نزد من بیاور. إبن عباس هم تکتک این زنان را از خانه بیرون میآورد و جناب عمر هم به آنها شلاق میزد. روسری یکی از زنان افتاد و مردم گفتند: ای امیر المومنین! روسریاش افتاد! عمر گفت: رهایش کنید، زنی که برای خالد گریه کند، ارزش و احترامی ندارد.
المصنف لعبد الرزاق الصنعانی، ج 3، ص 557، ح 6681 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج 15، ص 730، ح 42905
اینها چیست؟! آیا اینها قداست جناب خلیفه را زیر سؤال نمیبرد؟! این روایت را علامه مجلسی (ره) و شیخ طوسی (ره) و شیخ کلینی (ره) نقل نکردهاند، بلکه آقای عبد الرزاق صنعانی در کتاب المصنف خود نقل میکند و آقای ابن معین هم در مورد عبد الرزاق صنعانی میگوید:
لو إرتد عبد الرزاق عن دینه ما ترکنا حدیثه.
اگر عبد الرزاق از دین برگردد و مرتدّ شود، ما باز هم به حدیثش عمل میکنیم.
الکامل لعبد الله بن عدی، ج 5، ص 311 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج 36 ص 192 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج 15، ص 265 ـ سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج 9، ص 573 ـ تهذیب التهذیب لإبن حجر العسقلانی، ج 6، ص 281
آیا اینها قداست آقای عمر را زیر سؤال نمیبرد؟! اگر شیعه از قضیه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) صرفنظر کند، آیا قداست جناب عمر محفوظ است و هیچ اشکالی پیش نمیآید و آب از آب تکان نمیخورد؟! یا نه، غیر از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها)، شما موارد متعدد دیگری با سندهای معتبر و صحیح در معتبرترین کتابهای خودتان نقل کردهاید؟! قضیه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) اولین قضیه نیست و چندین مورد مشابه این را شما نقل کردهاید. برای اینها چه جوابی دارید؟ شما إبتداء به اینها جواب بدهید و بعد ما در رابطه با روایاتی که در کتابهای شما با سندهای صحیح است، تجدیدنظر میکنیم و جواب دیگری میدهیم.
* * * * * * *
آقای محسنی
در روایات آمده است که:
عمر، شبانه وارد خانه دیگران میشد و چه بسا افرادی را کتک میزد.
آیا در کتب أهل سنت هم این روایات آمده است؟
استاد حسینی قزوینی
نکته زیبایی است و همین مسئله هم قداست عمر را بیش از آنچه که من عرض کردم، زیر سؤال میبرد. خود عبد الرزاق صنعانی که استاد بخاری است، در المصنف، جلد 3، صفحه 557، حدیث 6682 نقل میکند:
أن عمر بن الخطاب سمع نواحة بالمدینة لیلا، فأتی علیها فدخل ففرق النساء، فأدرک النائحة فجعل یضربها بالدرة فوقع خمارها، فقالوا: شعرها یا أمیر المؤمنین! فقال: أجل، فلا حرمة لها.
عمر بن خطاب شبی در کوچههای مدینه راه میرفت و شنید یک زنی در خانهاش نوحهگری میکند. رفت و وارد خانه شد و زنان را متفرق کرد و آن زنی که نوحهگری میکرد را با شلاقش زد و روسری آن زن افتاد. به عمر گفتند: موهایش نمایان شده است یا امیر المومنین! عمر گفت: بله، او ارزش و احترامی ندارد.
کنز العمال للمتقی الهندی، ج 15، ص 730، ح 42906
این چیست؟! آیا این اهانت به یک زن مؤمنه نیست؟! ما در کجا داریم که اگر کسی گناه کرد، حرمت ندارد؟! تمام فقهاء شیعه و سنی نوشتهاند:
اگر زنی زنا کند و او را بخواهند سنگسارش کنند، کسی حق ندارد او را بیحجاب ببرد سنگسارش کند.
حتی گفتهاند:
اگر در هنگام سنگ زدن، بخشی از حجابش کنار برود، إبتداء باید حجابش را درست کنند، سپس سنگسارش کنند.
نوحهسرایی ـ نستجیر بالله ـ از زنای محصنه که بالاتر نیست! پس این چیست که شما نقل کردهاید؟!
قرآن هم میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون / فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیم
ای کسانی که ایمان آوردهاید! در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید مگر اینکه اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید / و اگر کسی را در آن خانه نیافتید، داخل آن نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شود بازگردید، بازگردید که این برای شما پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.
سوره نور / آیه 28ـ27
* * * * * * *
آقای محسنی
ما شنیدهایم که:
یک زن از ترس آقای عمر سقط جنین کرده است یا یک زن هم از ترس جناب عمر، خودش را خیس کرده است.
آیا اینها در کتب أهل سنت آمده است؟
استاد حسینی قزوینی
اینها مطالبی است که باید گفته شود. این آقایان که مقداری به شیعه اعتراض میکنند و میگویند قضیه حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و شهادت آن حضرت، قداست آقای خلیفه زیر سؤال میرود، این قضایا را خودشان نقل کردهاند.
روایت اول:
آقای عبد الرزاق در المصنف، جلد 9، صفحه 458، حدیث 18010 نقل میکند:
أرسل عمر بن الخطاب إلی امرأة مغیبة کان یدخل علیها، فأنکر ذلک، فأرسل إلیها، فقیل لها: أجیبی عمر، ... قال: فبینا هی فی الطریق فزعت، فضربها الطلق، فدخلت دارا فألقت ولدها، فصاح الصبی صیحتین [ثم مات].
جناب عمر، شخصی را فرستاد به دنبال یک زنی تا نزد عمر بیاید و آن زن هم نیامد و عمر هم شخصی را فرستاد تا آن زن نزد عمر بیاید. ... راوی میگوید: این زن در وسط راه، از ترسش، درد زایمان گرفت و وارد یک خانهای شد و فرزندش سقط شد. چون این فرزند هم نارس بود، دو بار گریه کرد و داد زد و از دنیا رفت.
کنز العمال للمتقی الهندی، ج 15، ص 84، ح 40201 ـ المحلی لإبن حزم، ج 11، ص 24، مسئله 2120
جالب این است که فقهاء أهل سنت به استناد همین روایت فتوا داده است. آقای إبن قدامه مقدسی که از فقهاء بنام حنبلیهاست و آقایان وهابیها هم ارادت ویژهای نسبت به ایشان دارند، کتاب مفصلی در فقه دارد به نام المغنی که مانند کتاب جواهر الکلام در نزد شیعه است و در آن کتاب میگوید:
إذا بعث السلطان إلی إمرأة لیحضرها فأسقطت جنینا میتا ضمنه، لما روی أن عمر رضی الله عنه بعث إلی امرأة مغیبة کان یدخل علیها، فقالت: یا ویلها! ما لها و لعمر؟! فبینا هی فی الطریق إذا فزعت فضربها الطلق، فألقت ولدا، فصاح الصبی صیحتین فمات.
اگر حاکم اسلامی زنی را احضار کند و آن زن هم از ترس، بچهاش را سقط کند، آن حاکم ضامن است. چون روایت شده است که عمر، زنی را احضار کرد ... .
المغنی لعبد الله بن قدامه، ج 9، ص 580 ـ المجموع لمحیی الدین النووی، ج 19، ص 12 ـ کشاف القناع للبهوتی، ج 6، ص 18
یعنی به استناد همین روایت، آقایان فقهاء أهل سنت فتوا دادهاند که هیچ اشکالی ندارد که اگر یک حاکمی، زنی را احضار کند و آن زن هم در وسط راه، سقط جنین کند.
روایت دوم:
آقای عبد الرزاق صنعانی در روایت دیگری هم نقل میکند از اعمش از ابراهیم و میگوید:
طاف عمر بن الخطاب فی صفوف النساء، فوجد ریحا طیبة من رأس إمرأة، فقال: لو أعلم أیتکن هی لفعلت و لفعلت، لتطیب إحداکن لزوجها، فإذا خرجت لبست أطمار ولیدتها، قال: فبلغنی أن المرأة [التی ] کانت تطیبت بالت فی ثیابها من الفرق.
عمر بن خطاب در جمع و صف زنان حرکت میکرد تا اینکه بوی خوشی از یکی از این زنان به مشامش رسید و گفت: اگر بدانم کدامیک از شما این بوی خوش را استعمال کردهاید، چنین و چنان میکنم. شما موظف هستید فقط برای شوهر خود بوی خوش را استعمال کنید ... ، راوی میگوید: شنیدم آن زنی که بوی خوش استعمال کرده بود، از ترسش لباسش را خیس کرد.
المصنف لعبد الرزاق الصنعانی، ج 4، ص 373، ح 8117
ببینید! من از عزیزان أهل سنتی که به شیعه اعتراض میکنند و در سخنرانیها و خطبههای نماز جمعه و ماهوارهها سر و صدا میکنند، تقاضا دارم که مقداری با انصاف حرف بزنند و وجدان خود را قاضی کنند و از اینهمه هتاکی علیه شیعه صرفنظر کنند؛ وگرنه مسئله خیلی از اینها خرابتر و عمیقتر است و:
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
ما امشب با توجه به خیلی از قضایا، مجبوریم که مقداری با صراحت حرف بزنیم. آیا واقعاً باید یک حاکم اسلامی اینچنین باشد؟! آیا این روایت، قداست جناب خلیفه دوم را زیر سؤال نمیبرد؟! اگر ما از قضیه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) صرفنظر کنیم، آیا مسئله تمام است؟! اینها نمونههایی است که ما عرض میکنیم، وگرنه مطالب، خیلی عمیقتر از اینهاست.
* * * * * * *
آقای محسنی
نقل میکنند که:
خلیفه دوم به کنیزان اجازه نمیداد که حجاب داشته باشند.
آیا این قضیه نیز صحت دارد و در کتب أهل سنت آمده است؟ دلیلش چه بود؟
استاد حسینی قزوینی
نکته اول:
یکی از مواردی که باید به عنوان یک موضوع مطرح شود و باید آقایان أهل سنت و وهابیت جواب بدهند و واقعاً هم با قداست آقای عمر منافات دارد، همین مسئله است که آقایان نقل میکنند:
کان عمر اذا رأی أمة متقنعة علاها بالدرة و قال: ألقی عنک الخمار یا دفار.
عمر اگر کنیزی را میدید که روسری گذاشته است، او را با شلاق میزد و میگفت: حجابت را بردار ای بو گندو! [یعنی کسی که بوی گندیده میدهد و ذلیل است]
المبسوط للسرخسی، ج 1 ص 212 و ج 10، ص 151 ـ حاشیة رد المحتار لإبن عابدین، ج 6، ص 684 ـ نصب الرایة للزیلعی، ج 6، ص 142 ـ الدرایة فی تخریج أحادیث الهدایة لإبن حجر، ج 2، ص 230 ـ معانی القرآن للنحاس، ج 5، ص 378 ـ تفسیر السمعانی، ج 4، ص 307 ـ الجامع لأحکام القرآن للقرطبی، ج 14، ص 244 ـ تفسیر الثعالبی، ج 4، ص 359 ـ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز لإبن عطیة الأندلسی، ج 4، ص 399
جالب این است که این را آقای سرخسی که از فقهاء بنام احناف است نقل میکند و میگوید:
قال أنس رضی الله عنه: کن جواری عمر رضی الله عنه یخدمن الضیفان، کاشفات الرؤس، مضطربات البدن.
أنس رضی الله عنه میگوید: کنیزان آقای عمر رضی الله عنه از میهمانان پذیرایی میکردند در حالیکه بدون حجاب بودند و بدنشان هم نمایان بود.
المبسوط للسرخسی، ج 10، ص 151
من از بینندگان عزیز تقاضا دارم که به این عبارت دقت کنند و به کتابهای لغت مانند مصباح المنیر و لسان العرب و تاج العروس مراجعه کنند و ببینند معنی کلمه «دفار» چیست؟! این توهین به یک انسان است! کنیز بودن جرم و گناه نیست! خداوند او را آنطور آفریده و آنطور زندگی میکند و شما هم حرّ هستید و همه ما هم بنده خدا هستیم و چه بسا یک کنیز یا غلام، نزد خداوند از صدها نفر حرّ و آزاد بیشتر آبرو داشته باشد. حتی در روایات داریم:
در زمان امام سجاد (علیه السلام) قحطی آمده بود و باران نمیآمد و چندین بار آمدند دعا کردند و باران نیامد و بار دیگر آمدند برای آمدن باران دعا کردند و دیدند یک غلام سیاهی دستش را به طرف آسمان گرفته و گریه میکند و دعا میکند و بلا فاصله باران آمد. راوی میگوید: «من دنبال این غلام رفتم تا اینکه دیدم وارد منزل امام سجاد (علیه السلام) شد و فردای آن روز رفتم نزد امام سجاد (علیه السلام) و گفتم: میخواهم یکی از غلامانت را بخرم». آن حضرت فرمود: «هر کدام را میخواهی، بردار». ٱن حضرت تمام غلامانش را صدا کرد و این شخص هم هنوز آن غلام مورد نظر را در این جمع ندید و یکی یکی آنها را ردّ میکرد. سؤال کرد: «آیا غلام دیگری هم دارید؟» حضرت فرمود: «بله، غلامی هست که در طویله مشغول امور حیوانات است». آن غلام را آوردند و آن شخص دید که همان غلام است و گفت: «همین غلام را میخواهم». چشمان غلام اشکآلود شد و به آن شخص گفت: «چرا میخواهی مرا از مولا و آقایم امام سجاد (علیه السلام) جدا کنی؟ من افتخار میکنم که در خانه امام سجاد (علیه السلام)، حتی در طویله ایشان خدمتگذاری کنم». آن شخص گفت: «من از تو چیزی دیدم که شیفتهات شدهام». غلام گفت: «چه چیزی؟». آن شخص گفت: «احساس میکنم که باران امروز به برکت دعای تو و رابطه تو با خدا نازل شده است». رنگ این غلام متغیر شد و گفت: «خدایا! یک رابطهای میان من و تو بود که هیچکس خبر نداشت. الآن که این سرّ فاش شد، خدایا! مرگم را برسان!». در همانجا افتاد و از دنیا رفت.
چه بسا یک غلام یا یک کنیز در نزد خداوند از صدها حرّ و آزاد آبروی بیشتری داشته باشد و قرآن هم میفرماید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
سوره حجرات / آیه 13
ولی جناب عمر وقتی میبیند که یک کنیزی روسری گذاشته یا حجاب دارد، او را با شلاق میزند و میگوید:
ای بو گندو! روسری و حجابت را بردار.
آقای سرخسی در المبسوط، جلد 9، صفحه 12 در رابطه با حدیث أنس میگوید:
کن جواری عمر رضی الله عنه یخدمن الضیفان، کاشفات الرؤس، مضطربات الثدی.
کنیزان آقای عمر رضی الله عنه از میهمانان پذیرایی میکردند در حالیکه بدون حجاب بودند و پستانشان هم در حال حرکت و پایین و بالا شدن بود.
من از بینندگان عزیز عذر میخواهم و اگر این مطلب جسارت است، آقای سرخسی، فقیه بزرگ حنفی جسارت کرده است و أنس خادم رسول الله (صلی الله علیه و آله) جسارت کرده است.
آقای ناصر الدین البانی که از او به بخاری دوران تعبیر میکنند، میگوید:
ثبت «أن عمر قال لأمة رآها متقنعة: إکشفی رأسک و لا تشبهی بالحرائر و ضربها بالدرة» صحیح. أخرجه إبن أبی شیبة فی المصنف.
با سند صحیح ثابت شده است که «عمر یک کنیزی را دید که حجاب دارد و به او گفت: حجابت را بردار و خود را شبیه زنان آزاده نکن و او را با شلاقش زد» و آقای إبن أبی شیبه هم در المصنف خود آورده است.
إرواء الغلیل لمحمد ناصر الألبانی، ج 6، ص 203، ح 1796
آقای البانی باز هم از أنس نقل میکند و میگوید:
کن إماء عمر رضی الله عنه یخدمننا کاشفات عن شعورهن، تضطرب ثدیهن.
کنیزان عمر رضی الله عنه خدمتگذار ما بودند در حالیکه بیحجاب بودند و پستانشان هم در حال حرکت و پایین و بالا شدن بود.
إرواء الغلیل لمحمد ناصر الألبانی، ج 6، ص 204
اگر این کارها گناه است و با قداست آقای عمر نمیسازد، این روایت را آقای أنس بن مالک که خادم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است نقل میکند و آقای سرخسی در المبسوط نقل میکند و آقای ناصر الدین البانی هم در إرواء القلیل نقل میکند و میگوید:
و إسناده جید.
سندش خوب است.
نکته دوم:
جالب این است که بعضیها دنبال این هستند که برای این عمل عمر، آیهای را تأویل کنند و این آیه را میخوانند:
وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ
و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان هم کیششان یا بردگانشان (کنیزانشان) یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند.
سوره نور / آیه 31
اینها میگویند این جمله «إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ»، فقط شامل زنان آزاده میشود و شامل کنیزان نمیشود. در این زمینه، خیلی از مفسرین أهل سنت هم سخنرانی کردهاند و مطالبی آوردهاند و روایات جعلی که در زمان بنی أمیه در دفاع از آقای خلیفه دوم ساخته شده است را نقل کردهاند.
آقای إبن حزم آندلسی که از فقهاء بنام أهل سنت است، میگوید:
فان قیل: «إن قول الله تعالی: «وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ» الآیة یدل علی أنه تعالی أراد الحرائر»، فقلنا: هذا هو الکذب بلا شک، لان البعل فی لغة العرب السید و الزوج و أیضا فالأمة قد تتزوج.
بعضیها گفتهاند: این آیه شامل زنان آزاده میشود و شامل کنیزان نمیشود. ما هم میگوییم: این قطعاً دروغ است بدون شک؛ چون کلمه «بعل»، هم شامل مولا است و هم شامل همسر.
المحلی لإبن حزم الآندلسی، ج 3، ص 218
یعنی این آیه «وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ»، هم شامل زنان برای همسرانشان و هم شامل کنیزان برای آقا و مولایشان میشود.
در ادامه هم میگوید:
و قد ذهب بعض من وهل فی قول الله تعالی: «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْن» إلی أنه إنما أمر الله تعالی بذلک، لأن الفساق کانوا یتعرضون للنساء للفسق، فأمر الحرائر بأن یلبسن الجلابیب لیعرف الفساق أنهن حرائر فلا یتعرضوهن.
بعضی از کسانی که دچار اضطراب شدهاند و حرف بیاساس زدهاند، گفتهاند که این آیه: «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْن»، شامل کنیزان نمیشود. زیرا کسانی که فاسق بودند، متعرض زنان میشدند و این آیه آمد تا زنان آزاده حجاب داشته باشند تا فاسقین بشناسند کسانی که حجاب دارند، زنان آزاده هستند تا متعرض آنها نشوند و شامل کنیزان نمیشود.
المحلی لإبن حزم الآندلسی، ج 3، ص 218
سپس میگوید:
و نحن نبرأ من هذا التفسیر الفاسد الذی هو إما زلة عالم و وهلة فاضل عاقل أو افتراء کاذب فاسق، لأن فیه إن الله تعالی أطلق الفساق علی أعراض إماء المسلمین و هذه مصیبة الأبد و ما إختلف إثنان من أهل الإسلام فی أن تحریم الزنا بالحرة کتحریمه بالأمة و أن الحد علی الزانی بالحرة کالحد علی الزانی بالأمة و لا فرق.
ما از کسانی همچنین تفسیر فاسدی کردند، بیزار هستیم و تبرّی میجوییم. این عقیده، یا به خاطر لغزش یک عالم بوده و یا یک ظن و خیال یک فاضل عاقل بوده یا إفتراء یک دروغگو و فاسق است. زیرا اگر بگوییم آیه حجاب شامل کنیزان نمیشود، نتیجهاش این است که خداوند فاسقین را آزاد گذاشته است تا متعرض کنیزان مسلمان شود و این عقیده، مصیبت ابدی است و حتی دو نفر مسلمان هم با هم اختلاف ندارند که حرمت زنای زن آزاده، مانند حرمت زنای کنیز است و حدّ بر زانی با زن آزاده همانند حدّ بر زانی با کنیز است و هیچ فرقی در این میان نیست.
المحلی لإبن حزم الآندلسی، ج 3، ص 219
* * * * * * *
آقای محسنی
یک کلیپ را پخش میکنیم و به بررسی آن میپردازیم:
پخش کلیپ 01
آن علیای که ما میشناسیم، اگر واقعاً چنین قضیهای صورت میگرفت، چگونه آن علی میآید دختر همان فاطمه را برمیدارد به حضرت عمر، به قاتل زنش میدهد؟! کدام عقل میتواند این را قبول بکند که دختر همان زن را بردارد به قاتل زنش بدهد؟!
قضیهای که خودش مشخص است، آن باغی که رسول الله (صلی الله علیه و سلم) در میان مساکین، آن را تقسیم کرد تا زمان حیاتشان، وقتی که پیامبر خدا وفات کرد، اتفاقاً آمدند، عباس و علی آمد، فاطمه آمد پیش أبو بکر که:
ای خلیفه مسلمین! چرا باغ فدک که مال رسول الله بود، به ما نمیدهی؟
گفت:
یا فاطمه! من قربان أهل بیت رسول الله میشوم. چگونه من بیایم مال شما را بگیرم؟ نخیر، من خودم از این مال استفاده نمیکنم. ولی به خدا قسم! آن جایی که رسول الله مصرف کردهاند، من همانجا مصرف خواهم کرد.
حتی فاطمه قسمش داد:
تو را به خدا! همانطور که رسول الله استفاده کرد، استفاده میکنی؟
گفت:
به خدا قسم! تا زمانی که زنده باشم، این باغ در میان مسلمانان تقسیم خواهد شد و شما أهل بیت هم از این باغ استفاده خواهید کرد.
عمر همین کار را کرد، عثمان همین کار را کرد. اگر عمر و أبو بکر این را غصب کرده بود، چرا زمانی که حضرت علی خودش خلیفه شد، این باغ را برای خودش برنداشت؟ بله؟ این باغ فدک، چرا به حسن و حسین نداد؟ اینها فرزندانش بودند، میراث خوران فاطمه بودند. در حالیکه همه روی قضیه اعتقاد نظر دارد که زمانی که حضرت علی هم به خلیفه رسید، این باغ را همانطوری که حضرت أبو بکر در مصارف مسلمین قرار داده بود، به همان رویه استفاده شد. بنا بر این 6 دلیل، سروران عزیز! ما قضیه شهادت حضرت فاطمه را قضیه کذب میدانیم و به نظر من هم نقل چنین روایاتی را در چنین برهه از زمان، به نظر بنده، فقط آب به آسیاب دشمن ریختن است.
[پایان کلیپ]
آقای محسنی
این کلیپ سؤالات زیادی دارد و من فقط یک سؤال را مطرح میکنم و باقی آنها بماند برای جلسات بعدی. این آقا میگوید:
ما قضیه شهادت حضرت فاطمه را قضیه کذب میدانیم.
من خودم از این مال استفاده نمیکنم. ولی به خدا قسم! آن جایی که رسول الله مصرف کردهاند، من همانجا مصرف خواهم کرد.
آیا فدک ملک شخصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است یا خیر؟
استاد حسینی قزوینی
البته ایشان مطالب خیلی زیادی مطرح کرد، همانطور که حضرتعالی اشاره کردید. قضیه ازدواج أم کلثوم را مطرح کرد که ما قبلاً جواب دادیم و اینکه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) نزد أبو بکر آمد و فدک را خواست و أبو بکر هم گفت:
من قربان أهل بیت رسول الله میشوم.
اینها همهاش حرفهای بیاساس است! شما اگر حرفی میزنید، یک روایت یا سند بگویید. شما که همینطوری پشت تریبون مینشینید و صحبت میکنید و افراد را تحریک میکنید، درست نیست.
اینکه گفت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) فرموده است:
تو را به خدا! همانطور که رسول الله استفاده کرد، استفاده میکنی؟
اینها إفتراء و توهین به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) است و دروغ است! چرا این دروغهای شاخدار را میگویید؟! عجیب است که هر روز این دروغهای شاخدار را در بعضی از ماهوارههای وهابیها مرتب پخش میکنند! اینها آبرو و حیثیت خود را میبرند.
اینکه گفت:
چرا زمانی که حضرت علی خودش خلیفه شد، این باغ را برای خودش برنداشت؟
مرحوم شهید صدر (ره) میفرماید که «فدک را برای خودش برداشت» و ما هم میگوییم برگرداند. شما که میگویید برنگرداند، به چه دلیل برنگرداند؟ اگر بنا است که ادعا شود، ما هم میگوییم أمیر المؤمنین (علیه السلام) این را برگرداند و با توجه به بعضی از قضایا، آشکار نکردند و در تاریخ مطرح نشده است. مرحوم شهید صدر (ره) و خیلی از بزرگان معتقدند که أمیر المؤمنین (علیه السلام) این فدک را به فرزندان حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) برگرداند و با اجازه و رضایت آنها هم درآمدش را برای مساکین و فقراء مدینه مصرف کرده است. مضافاً که أمیر المؤمنین (علیه السلام) به تعبیر یکی از آقایان و فقهاء: «در آن 5 سال فرصت ندادند به ایشان که کار بکند و خیلی از مسائل را آشکار بکند و مشغول جنگ و کشت و کشتار بود». إبتداء قضیه جنگ جمل را پیش آوردند و بعد هم حدود 2 سال جنگ صفین را پیش آوردند و بعد هم جنگ خوارج نهروان را پیش آوردند و بعد هم کارشکنیهای خود را بروز دادند. مگر أمیر المؤمنین (علیه السلام) فرصت کرد به مسائل دیگر برسد؟! خود أمیر المؤمنین (علیه السلام) در نامهای که به عثمان بن حنیف مینویسد، میفرماید:
بلی کانت فی أیدینا فدک من کل ما أظلته السماء، فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین
آری، از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود که مردمی بر آن بخل ورزیده و از ما گرفتند و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و از ما حمایت نکردند.
نهج البلاغه، نامه 45
اما در رابطه با اینکه آیا فدک، ملک شخصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است یا مربوط به بیت المال بوده است؟ این یک نکته ظریفی است و آقایان باید به تفاسیر أهل سنت مراجعه کنند در ذیل آیه 6 سوره حشر که میفرماید:
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
آنچه را خدا به رسولش از آنها (از یهود) بازگرداند چیزی است که شما برای به دست آوردن آن (زحمتی نکشیدید)، نه اسبی تاختید و نه شتری؛ ولی خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط میسازد و خدا بر هر چیز قادر است.
یعنی اگر در یک مسئلهای، بدون هیچ جنگ و حملهای، افرادی بیایند با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مصالحه کنند و اموالی را در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار بدهند، طبق این آیه، این اموال، ملک شخصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و ارتباطی با بیت المال مسلمین هم ندارد.
خود جناب فخر رازی که از مفسران بنام أهل سنت است، در تفسیر کبیر، جلد 29، صفحه 284 در رابطه با این آیه میگوید:
این آیه در رابطه با فدک نازل شده است و:
و ذلک لأن أهل فدک انجلوا عنه، فصارت تلک القری و الأموال فی ید الرسول علیه السلام من غیر حرب.
قبیله بنی نضیر که أهل فدک بودند، از آنجا کوچ کردند و این ملک و اموال در اختیار رسول الله (صلی الله علیه و سلم) قرار گرفت آن بدون آنکه جنگی صورت بگیرد.
آقای یاقوت حَمَوی هم در کتاب معجم البلدان، جلد 4، صفحه 238 صراحت دارد که در قضیه فتح خیبر، أهل فدک آمدند با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مصالحه کردند که این فدک ملک شماست و در اختیار ما به صورت مزارعه باشد و ما در آنجا کار میکنیم و نصف درآمدش برای ما و نصف درآمدش برای شما باشد:
فکانت خالصة لرسول الله (صلی الله علیه و سلم).
فدک، ملک خالص رسول الله (صلی الله علیه و سلم) بود.
سپس میگوید:
و هی التی قالت فاطمة رضی الله عنها: إن رسول الله صلی الله علیه و سلم نحلنیها.
همین ملک بود که فاطمه رضی الله عنها ادعا کرد که رسول الله (صلی الله علیه و سلم) آن ملک را به او بخشیده است.
فقال أبو بکر رضی الله عنه: «أرید لذلک شهودا» و لها قصة.
أبو بکر هم گفت: «باید شاهد بیاوری که رسول الله (صلی الله علیه و سلم) این ملک را به تو بخشیده است» و این داستانی دارد.
این هم یک دنیایی دارد که إن شاء الله در جلسات بعد مفصل بحث خواهیم کرد. أبو بکر گفت:
اگر رسول الله (صلی الله علیه و سلم) فدک را به تو بخشیده است، باید شاهد بیاوری.
خیلی عجیب است! فاطمهای که قرآن شهادت به طهارتش داده:
إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا
سوره احزاب / آیه 33
و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم او را:
سیدة نساء العالمین.
المستدرک علی الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج 3، ص 156
سیدة نساء أهل الجنة.
صحیح البخاری لمحمد بن اسماعیل البخاری، ج 4، ص 183
خوانده است، در نزد أبو بکر متهم به کذب است و باید برود شاهد بیاورد!!! حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) هم حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان شاهد آورد و أبو بکر گفت:
چون او شوهر تو است و شهادتش قبول نیست.
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) أم ایمن را به عنوان شاهد آورد و أبو بکر گفت:
او زن است و شهادتش قبول نیست.
امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را به عنوان شاهد آورد و أبو بکر گفت:
این دو هم فرزندان تو هستند و شهادتشان قبول نیست.
ببینید!!! إن شاء الله در این رابطه در جلسات بعد اگر قرار شد وارد قضیه فدک شویم، مفصل با بینندگان عزیز صحبت خواهیم کرد.
جالب این است که آقای حموی در ادامه میگوید:
ثم أدی اجتهاد عمر ابن الخطاب بعده لما ولی الخلافة و فتحت الفتوح و اتسعت علی المسلمین أن یردها إلی ورثة رسول الله صلی الله علیه و سلم.
سپس اجتهاد عمر بن خطاب این شد که در زمان خلافتش، این فدک را به ورثه رسول الله (صلی الله علیه و سلم) برگرداند.
معجم البلدان للحموی، ج 4، ص 238 ـ مراصد الإطلاع، ج 3، ص 1020
همچنین آقای قاسم إبن سلّام در کتاب الأموال، جلد 1، صفحه 14 صراحت دارد که فدک ملک شخصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است و همچنین آقای إبن هشام در السیرة النبویة میگوید:
و کانت فدک خالصة لرسول الله (صلی الله علیه و سلم)، لأنهم لم یجلبوا علیها بخیل و لا رکاب.
فدک به صورت خالص، مخصوص رسول الله (صلی الله علیه و سلم) بود، چون هیچ جنگی برای آن صورت نگرفته بود.
السیرة النبویة لإبن هشام الحمیری، ج 3، ص 800
همچنین جناب یحیی بن آدم که از علماء بزرگ أهل سنت است، در کتاب الخراج، جلد 1، صفحه 41 صراحت دارد از إبن عباس:
ثم قسم رسول الله (صلی الله علیه و سلم) أرض بنی النضیر و أرض بنی قریضة و لم یقسم فدک.
در قضیه خیبر، زمینهای زیادی در اختیار رسول الله (صلی الله علیه و سلم) قرار گرفت و آنهایی را که مربوط به بیت المال بود و با جنگ گرفته شده بود، مانند اراضی بنی نضیر و بنی قریضة، میان مسلمین تقسیم کرد، ولی چون فدک ملک شخصی رسول الله (صلی الله علیه و سلم) بود، تقسیم نکرد.
* * * * * * *
سؤالات بینندگان
سؤال 1 :
شیعه و سنی متفق القول هستند که حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) 18 سال داشت که از دنیا رفت. أهل سنت به ما بگویند که چرا آن حضرت در این سنّ کم از دنیا رفت و قبرش مخفی است؟
جواب 1 :
اینها سؤالاتی است که باید آنها به ما جواب بدهند.
مرحوم حضرت آیت الله درچهای (ره) که استاد حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) است، میگفت:
من یک همحجرهای و هممباحثهای داشتم که سنی بود و من هم شیعه بودم و حدود 25 سال با هم رفیق بودیم و نه من یک بار به ایشان گفتم که چرا سنی هستی و نه ایشان یک بار به من گفت که چرا شیعه هستی. تا اینکه روزی ایشان به من گفت:
شما حاضر هستید که برویم روزی نیمساعت با هم بحث کنیم که واقعاً مذهب شیعه حق است یا مذهب سنی.
من هم گفتم:
من حرفی ندارم، برویم بحث کنیم.
گفت:
در مدرسه و جلوی طلاب نباشد تا احساساتی شوند و به من حمله کنند. غروبها به وادی السلام برویم و با هم حرف بزنیم.
مرحوم حضرت آیت الله درچهای (ره) میگفت:
ما غروبها میرفتیم کنار وادی السلام و با هم صحبت میکردیم. روز اول و دوم و سوم چهارم ... حدود چهل روز گذشت و هر چه میدانستم را گفتم. ولی گفتار بنده هیچ تأثیری در این رفیقم نگذاشت. در روز چهلم عصبانی و ناراحت شدم و بعد از جلسه، به حرم آقا أمیر المؤمنین (علیه السلام) رفتم و به قدر عصبانی بودم که بدون إذن دخول وارد حرم شدم و به أمیر المؤمنین (علیه السلام) عرض کردم: «من به این جلسه نرفتم تا از عمو و دایی و اقوام خودم دفاع کنم، بلکه از شما دفاع میکنم. هر چه میدانستم را گفتم و دیگر فردا به آن جلسه نمیروم. اگر شما چیزی به من یاد میدهید، من فردا میروم، وگرنه دیگر نمیروم».
خیلی منقلب شده بودم و گریه کردم. در عالم رویا دیدم که با همان حالت عصبانیت وارد حرم حضرت أمیر المؤمنین (علیه السلام) شدهام و أمیر المؤمنین (علیه السلام) هم جلو ایستاده است و با ملاطفت با من سخن میگوید: «چرا اظهار ناراحتی میکنی؟». من هم گفتم: «من هر چه میدانستم از آیات و روایات را گفتم و حرف من هیچ أثری در او نگذاشت». أمیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: «فردا که به جلسه میروی، بگو: در این چهل روز تو سؤال میکردی و من جواب میدادم، امروز من سؤال میکنم و تو به من جواب بده». گفتم: «چشم، چه سؤالی بپرسم». فرمود: «سؤال کن که چرا قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) مخفی است؟».
در این حال از خواب پریدم و بیشتر عصبانی شدم که من در این چهل روز، اینهمه آیات و روایات برای او خواندم و هیچ اثری نکرد، آن وقت بروم سؤال کنم که چرا قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) مخفی است؟ اگر این سؤال را از او بپرسم، به من میخندد. مقداری فکر کردم و گفتم خود أمیر المؤمنین (علیه السلام) دستور داده است و من هم این سؤال را میپرسم.
بینندگان عزیز توجه داشته باشند که اگر کسی امام (علیه السلام) را در خواب ببیند، آن خواب با بیداری هیچ تفاوتی ندارد و دستور امام (علیه السلام) در خواب همان دستور امام (علیه السلام) در بیداری است.
در روز چهل و یکم رفتم و گفتم:
چهل روز تو سؤال کردی و من جواب دادم و حالا من سؤال میکنم و تو جواب بده.
عزاداری بیننده توجه داشته باشند که در فن مناظره، اگر طرف مقابل یک سؤال کرد، بعد از جواب دادن به آن سؤال، نگذارید سؤال دوم را بپرسد، بلکه این بار شما سؤال کنید تا او جواب بدهد. چون تجربه ثابت کرده که در مناظره، اگر کسی در سنگر دفاع باشد، موفق نخواهد بود و موفقیت همواره با حمله و هجمه است.
گفتم: بگو که چرا قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) مخفی است؟
این دوست ما همینطوری مبهوت مانده بود که چه جوابی بدهد! گفت:
اگر جواب ندهم، نمیشود و باید بگویم. اگر بگویم که آن حضرت وصیت کرده است تا قبرش مخفی باشد، باید بگویم که چرا خواست قبرش مخفی باشد و مخفیانه دفن شود؟ باید بگویم به علت اینکه نمیخواست عمر و ابو بکر در تشییع جنازه او و نماز خواندن بر او حاضر شوند و اگر بگویند چرا؟ باید بگویم به علت ظلمهایی که این دو بر فاطمه کردند و در این صورت هم حق با فاطمه است.
* * * * * * *
سؤال 2 :
1. در مورد قیام قبل از حضرت حجت (علیه السلام) روایتی آمده است که گناه است و حضرت أمیر المؤمنین (علیه السلام) هم فرزندانش را نفرین کرده است. در این مورد توضیح بفرمایید.
2. در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برنامهای پخش میشد که گفتند:
امام خمینی (ره) اعتقاد داشتند جبرئیل بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) نازل میشدند و این نزول هم دلیل بر أفضلیت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) است؛ چون جبرئیل بر ائمه (علیهم السلام) هم نازل نمیشد. پس اگر ایشان مرد بودند، حتما به درجه پیامبری مبعوث میشدند.
من این حرف را نتوانستم درست هضم کنم تا اینکه در شبکهای دیگر گفتند که امام عسکری (علیه السلام) فرمودند:
ما حجت خدا بر شما هستیم و مادر ما هم حجت خدا بر ما است.
یعنی حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) حتی بر 12 معصوم هم أفضلیت دارند. چون حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) امام زمانش را میشناخت و در راهش جانش را فدا کرد، اگر قرار باشد نزول جبرئیل بر ایشان دلیل بر أفضلیت باشد، جبرئیل بر حضرت عیسی (علیه السلام) نازل میشد، ولی أمیر المؤمنین (علیه السلام) از ایشان أفضل است. در این مورد توضیح بفرمایید.
جواب 2 :
1. این بحث را بنا شد حجت الإسلام و المسلمین یزدانی مفصل صحبت کنند.
اضافه بر روایات متعددی که در این زمینه داریم، عقل إقتضاء میکند که هر مؤمنی بتواند در یک روستایی، برنامههای اسلامی را پیاده کند و عدل را اقامه کند و جلوی ظلم را بگیرد، واجب است. اگر کسی کوتاه بیاید، خلاف بعثت أنبیاء (علیهم السلام) است و خلاف نزول کتابهای آسمانی است. 124 هزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمدهاند برای اجرای عدالت و اجرای عدالت هم بدون حکومت امکانپذیر نیست. کسانی که میگویند در زمان غیبت نباید حکومت برقرار کرد و شرعاً چنین و چنان است، به تعبیر مرحوم صاحب جواهر (ره): «اینها مزه فقه را نفهمیدهاند و روح فقاهت شیعه را درک نکردهاند». بعضیها که این حرفها را مطرح میکنند، اغراض شوم سیاسی دارند.
إن شاء الله اگر قرار شد بنده وارد این بحث شوم، حدود 20 دقیقه، روایات و آیاتی که دالّ بر تشکیل حکومت در هر زمانی از أزمنه میکنند را بیان خواهم کرد. روایاتی که از معصومین (علیهم السلام) در این زمینه داریم، بسیار است و از این جملات بسیار دارند:
جعلته حاکما.
جعلته قاضیا.
الراد علیهم کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی الله.
اینها نشانگر این است که برای فقیه، اگر در هر برههای از زمان، امکان تشکیل حکومت برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم باشد، واجب است و به عنوان یک تکلیف است.
2. ما روایات متعددی در این زمینه داریم که حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) حجت بر ائمه (علیهم السلام) بود و این مباحث وجود دارد. ولی روایاتی است که شاید نتوان از نظر سند به آنها تکیه کرد. آنچه که در این زمینه مهم است، روایاتی است که درباره نزول جبرئیل بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) است و هیچ شک و شبههای در صحت آنها نداریم و با سندهای صحیح این قضیه آمده است. مرحوم شیخ کلینی (ره) در کافی، جلد 1، صفحه 241 با سند صحیح نقل میکند:
و کان جبرئیل (علیه السلام) یأتیها فیحسن عزاء ها علی أبیها و یطیب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها و کان علی (علیه السلام) یکتب ذلک، فهذا مصحف فاطمة (علیها السلام).
و جبرئیل (علیه السلام) میآمد و او را در مرگ پدر تسلیت میداد و خوشدل میساخت و از احوال و مقام پدرش خبر میداد و سرگذشت اولادش را پس از او برایش میگفت و علی (علیه السلام) اینها را مینوشت و این مصحف فاطمه (علیها السلام) است.
روایات در این زمینه زیاد است و به تعبیر امام خمینی (ره): «بالاترین فضیلت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) همین نزول جبرئیل بر ایشان است». چون بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، جبرئیل بر دیگر ائمه (علیهم السلام)، حتی أمیر المؤمنین (علیه السلام) نازل نشده است.
* * * * * * *
سؤال 3 :
یکی از علماء شیعه گفته است که «هیچ دلیل نداریم که عمر بن خطاب، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) را کشت». البته من این عالم را قبول ندارم، ولی همین عالم شیعه، خودش به وهابیت جرأت داده که حرف بزنند. همچنین گفته است: «ما هیچ دلیلی نداریم که پیامبر (صلی الله علیه و سلم) سهو نمیکند».
جواب 3 :
سید مجتبی شیرازی یکی از افرادی است که از او به دیوانه تعبیر میشود و ما جز این، چیز دیگری درباره ایشان نمیگوییم. وهابیت هم دو دیوانه دارند به نامهای شیخ عرعور و ملازاده و ما هم یک دیوانهای داریم در لندن به نام سید مجتبی شیرازی و یک دیوانه هم در لس آنجلس که فعلاً شیعه را در تیررس وهابیت و لبه شمشیر آنها قرار میدهند. همین آقای سید مجتبی شیرازی نسبت به حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) که شیعه و سنی و یهودی و مسیحی نسبت به ایشان ارادت دارند، نسبتهای ناروایی میدهد و میگوید ـ نستجیر بالله ـ ایشان ملحد و زندیق است! یعنی اینقدر بیحیایی میکند! خب، این آقا نسبت به یک مرجع تقلید اینگونه جسارت میکند و امام صادق (علیه السلام) هم میفرماید:
کسی که کوچکترین اهانتی به مرجعیت شیعه بکند، به ما اهانت کرده است و کسی که بما اهانت کند، به خدا اهانت کرده است.
ایشان دین ندارد و حیاء را کنار گذاشته است و هر کاری را انجام میدهد. اینها ملاک نیست، آنچه که میتواند نظر شیعه را ترسیم بکند، نظر مراجع عظام تقلید شیعه است که امروز میلیونها انسان مقلد آنها هستند؛ حضرت آیت الله العظمی سیستانی، حضرت آیت الله العظمی خویی (ره)، حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره)، حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی، حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی، حضرت آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی (ره)، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی و حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی و دیگر مراجع هستند که میتوانند نظر شیعه را ترسیم کنند و گفتار اینها بیانگر نظر شیعه است. یک آقایی که چون عمامه بر سر دارد، نمیتواند نظرش نظر شیعه باشد. ولی متأسفانه وهابیت هم مانند مگس، دنبال این هستند که یک جای آلودهای را پیدا کنند و بروند آنجا بنشینند. از میان اینهمه علماء و مراجع، اگر یک نفر یک حرف شاذ و نادری بزند، اینها هم همان مطلب را عَلَم میکنند. در لبنان هم یک نفر در لبنان سخنی گفت و مراجع عظام تقلید ما محکوم و ردّ کردند و کاملاً در برابرش ایستادند. ولی این آقایان حرف مراجع عظام تقلید را کنار گذاشتهاند و سخن این فرد را گرفتهاند. یک آقایی هم در شبکه المستقلة سخنی گفته بود و من از دوستان خودمان در لبنان درباره ایشان پرسیدم و گفتند که «این آقا فرد خاصی در لبنان نیست و محلی از اعراب ندارد که به عنوان مرجع شیعه به شبکه المستقلة میرود و اظهار نظر میکند و نه سواد دارد و نه آبرو دارد». همچنین ایشان صراحتاً میگفت که «هر ماه، حقوق ماهیانه از عربستان سعودی برای این آقا میفرستند». خوب این آقایی که جیرهخوار عربستان سعودی است، باید هم در این شبکه المستقلة و دیگر ماهوارهها برود و چرندیاتی را مطرح کند و حرفهای خلاف نظر قرآن و خلاف نظر أهل بیت (علیهم السلام) و مراجع شیعه را مطرح کند و اگر غیر از این بود، ما باید شک میکردیم.
* * * * * * *
سؤال 4 :
آقای قزوینی فرمودند خط قرمز. من نمیدانم خط قرمز چیست و آیا خط قرمزی در این برنامهها وجود داشته است؟ به نظر من، به عنوان یک أهل سنت، خط قرمزی وجود نداشته است.
در فرمایشات آقای قزوینی که میخواستند با احساسات به جواب شبکههای ماهوارهای که تندروی میکردند بپردازند، یکسری مسائلی را مطرح میکردند یا انتقاداتی را از خلیفه دوم حضرت أمیر المؤمنین عمر فاروق (رضی الله تعالی عنه) مطرح کردند. هر چه انتقادات شدیدی میخواهند مطرح کنند، به عنوان جوابیه برای وهابیت یا أهل سنت تندرو که مثلاً در کلیپها یا ماهوارهها صحبت میکنند. ولی من به عنوان یک سنی ایرانی میخواستم این را بگویم که آقای قزوینی! مطرح کردن همچنین انتقاداتی که شما میفرمایید از کتابهای أهل سنت است، صحیح نیست.
شما که از کتابهای أهل سنت این انتقادات را مطرح میکنید و تقدس حضرت عمر را زیر سؤال میبرید، همین علماء یا بزرگان أهل سنت که این کتابها را نوشتهاند، بدون علم که ننوشتهاند و دنبال علم رفتهاند. اینها چرا دنبالهرو و پیرو اشخاصی میشوند که شما از آنها انتقاد میکنید و آن سنیای که با جرأت آمده همچنین نقدی را از تمام انسانها، نه فقط صحابه، شما صحابه را معصوم نمیدانید و تمام قضایا را نکته به نکته در کتابهای خود مطرح کردهاند، حتی کوچکترین نکته را. ولی آن قضیهای که شما مطرح کردید، به آنصورت نیست. مولویهای ما دقیقاً آن شبهاتی را که جنابعالی مطرح کردید، به شما میگویند که آنطور که شما مطرح کردید نیست.
من به اندازه گرفتهها و شنیدههای خودم بگویم که از آن چیزهایی که شما مطرح کردید، آن روشها و بدعتهایی بود که خلیفه نمیگذاشت در دین اسلام وارد شود و آنها را از اسلام دور میکردند. مضافاً که شما در برنامه خود در مشهد مطرح کردید، از حضرت عمر انتقاد کردید و بینندهای از شما سؤال کرد که اینها قبل از مسلمان شدن حضرت عمر بود. این انصاف نیست که شما یکسری مسائلی را مطرح میکنید که قبل از مسلمان شدن حضرت عمر بوده است. چون آن قضیه، جدای از این بحث است. شما یکسری انتقادات را کردید، بعد هم آن بیننده متوجه نکته شده بود و از شما پرسید و شما هم گفتید: «بله، درست است». پس یک چیزی را که میخواهید بیان کنید، دلیل و مدرکش را بیان کنید. آدم نباید با احساسات و عواطف بعضی از أهل سنتی که در ایران هستند، بازی کند. البته این نظر شخصی من است. من به عنوان سنی اگر بگویم در این کتابهای ما هست، پس آن أهل سنتی که این کتابها را خوانده، چطور هنوز هم پیرو أهل سنت و حضرت عمر است؟ شما یکسری مسائلی را میگویید که از شما بعید است.
این تلویزیونهایی که الآن شروع کردهاند به بحث و تبادل نظر و هتاکی، زمانی شروع شد که أهل سنت هیچگونه برنامهای نداشتند و البته من کارهای آنها را هم تائید نمیکنم. زمانی که این کلیپها به دست من أهل سنت میرسید از خود علمائی که در روضهخوانی مطالبی را میگفتند، خیلی تند بود. أهل سنت هم به عنوان دفاع یا تندروی، مطالبی را میگفتند. ولی این زمانی شروع شد که این برنامههای علیه همدیگر مطرح میشود.
جواب 4 :
شما که روی خط میآید، ما احترام به شما میگذاریم و چند برابر دیگر شیعیان هم شما به اجازه دادیم صحبت کنید. ما برای عزیزان أهل سنت احترام قائل هستیم و هر وقت شما روی خط آمدهاید، چون مؤدب حرف میزنید، ما به شما اجازه حرفزدن میدهیم. مشکلی که شما همیشه داشتهاید این است که میفرمایید من عالم نیستم و به خیلی از قضایا علم ندارم. کسی که علم ندارد و آگاه نیست، فقط باید سؤال بکند و وارد بحث نشود و ما هم به سؤالات شما جواب میدهیم.
در رابطه با قضیه مشهد هم که شما میگویید کتک زدن آن کنیز مربوط به قبل از اسلام آوردن عمر بود، اصلاً بحث در مورد عمر بن خطاب نبود. بحث ما در مورد خود آقای أبو بکر بود که مسلمان بود و میدید که عمر یک کنیزی را میزند تا دست از اسلام بردارد و من هم گفتم که اگر واقعاً دفاع از زن لازم است، چرا أبو بکر دفاع نکرد؟ ما حرفی در رابطه با عمر نداشتیم و بحث ما در مورد آقای أبو بکر بود. آن شخص هم زنگ زد و پرسید: «آیا این قضیه مربوط به قبل از اسلام آوردن عمر بود؟» من هم به صراحت گفتم: «قبل از اسلام آوردن عمر بود. چون عمر در سال دهم بعثت مسلمان شد». ولی بحث ما در مورد قضیه عمر نبود و در مورد آقای أبو بکر بود.
اینکه شما میفرمایید آقایان أهل سنت که این چیزها را نقل میکنند، پس چرا دنبالهرو هستند؟ این را باید آقایان أهل سنت جواب بدهند. وقتی ما این مسائل را مطرح میکنیم، یا باید به ما جواب بدهند که این سؤالاتی که ما از کتابهای آنها مطرح میکنیم، دروغ است، با اینکه علماء أهل سنت گفتهاند صحیح است و اگر روایات صحیح است، باید یکی از علمائی که حضرتعالی میشناسید و مانند شما مؤدب هستند، از طرف ما دعوت کنید و هزینهاش را حاضریم بپردازیم تا به اینجا بیایند و با هم بنشینیم و دوستانه و رو در رو و چهره به چهره صحبت کنیم و به این عرائض ما جواب بدهند تا هم شما عزیزان أهل سنت بشنوید و هم برادران شیعه ما بشنوند. ما داریم التماس و خواهش میکنیم و الآن نزدیک به 10 ماه است که گفتهایم هر کدام از این آقایان علماء أهل سنت میخواهند بیایند در اینجا با ما صحبت کنند، ما به آن افتخار میکنیم و خوشحال هم میشویم و اگر این گفتوگو چهره به چهره باشد، خیلی از مشکلات میان شیعه و سنی حلّ میشود.
اینکه شما میگویید جناب عمر این کارها را میکرد، یک تعبیری داشتید که من از شما گلایه میکنم. گفتید که «عمر نمیخواست این بدعتها رواج پیدا کند»، یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میخواست این بدعتها رواج پیدا کند و جلوی چشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که زنان را میزند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید:
مهلا یا عمر!
بعد میفرماید:
گریه کنید و به گریه خود ادامه بدهید.
أم المؤمنین عایشه هم که نوحهسرایی میکند، این بدعت را متوجه نیست، ولی جناب عمر متوجه است؟! برادر بزرگوار! اگر نمیدانید، توجیه نفرمایید؛ این به ضرر شماست.
بیننده:
در اینجا که حضرت عمر میخواست أهل بیت را بزند، اگر پیامبر (صلی الله علیه و سلم) میخواست دستور بدهد که گردن حضرت عمر را بزنند، این کار را میکرد. ولی اینجا دلسوزی حضرت بود و پیامبر (صلی الله علیه و سلم) هم طوری نفرمود که «حضرت عمر! تو نزن» و با آن لحن نبود. حضرت فرمودند: «ای عمر! اینها داغدیده هستند و اینها را رها کن به حال خودشان تا بتوانند تسلّی پیدا کنند». ولی عقل قبول نمیکند که حضرت ایستاده باشند و عمر اینچنین کاری کرده باشد.
استاد حسینی قزوینی
این قضیه را من نقل کردم که:
فجعل عمر یضربهن بسوطه، فأخذ رسول الله صلی الله علیه و سلم بیده و قال: مهلا یا عمر! ثم قال: أبکین ... .
... وقتی زنان گریه کردند، عمر هم آن زنان را با شلاق میزد. رسول الله (صلی الله علیه و سلم) هم دست عمر را گرفت و فرمود: بس کن ای عمر! سپس رسول الله (صلی الله علیه و سلم) به زنان دستور داد: گریه کنید ... .
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 238 و 335 ـ المستدرک علی الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج 3، ص 190 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهیثمی، ج 3، ص 17
شما به ما جواب بدهید این کاری که عمر در جلوی چشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میکرد، آیا میخواهد از بدعت جلوگیری کند؟ در این صورت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نمیدانست که این بدعت است! آیا این سخنی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود، لحنی دوستانه بود؟!
بیننده:
اگر جلوگیری بود، میتوانست حضرت عمر را از آنجا بیرون کند و یک کشیده به صورت او بزند تا حضرت عمر از آنجا برود.
استاد حسینی قزوینی:
قرآن در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید:
وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بنا ندارد که بد اخلاقی کند. همین اندازهای که کار آقای عمر بر خلاف نظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود کفایت میکند و ما میگوییم عمر در جلوی چشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) زنان را کتک میزد و اگر همچنین کاری میکرد، پس استبعاد ندارد که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را بزند و این قضیه فقط نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) نبود و عمر سایر زنان را هم کتک میزد. أم المؤمنین عایشه که شما درباره او میفرماید:
خذوا نصف دینکم من هذه الحمیراء.
نصف دینتان را از عایشه بگیرید.
أضواء علی السنة المحمدیة لمحمود أبو ریة، ص 127
در مورد او نقل میکنید:
لما توفی أبو بکر أقامت علیه عائشة النوح.
وقتی أبو بکر از دنیا رفت، عایشه برای او مراسم عزاداری و نوحهسرائی تشکیل داد.
الطبقات الکبری لمحمد بن سعد، ج 3، ص 208 ـ تاریخ الطبری، ج 2، ص 614 ـ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری لإبن حجر العسقلانی، ج 5، ص 54 ـ عمدة القاری شرح صحیح البخاری للعینی، ج 12، ص 259 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج 15، ص 731
فأخرج أم فروة بنت أبی قحافة إلی عمر رضی الله عنه، فعلاها بالدرة، فضربها ضربات، فتفرق النوائح.
خواهر أبو بکر را بیرون آورد و عمر هم چندین ضربه با شلاق بر او زد و سایر زنان هم از ترس فرار کردند.
تاریخ الطبری، ج 2، ص 614 ـ تاریخ المدینة لإبن شبة النمیری، ج 2، ص 676
اینها چیست؟
بیننده:
شما یک جور دیگری مطرح میکنید. اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از آینده خبر داشت و شما هم قبول دارید که از آینده خبر داشت، پس چطور است که کسانی را میگذارد زنده بمانند تا دین خدا و آن چیزی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای آن به رسالت رسیده، به انحراف کشیده شود؟
استاد حسینی قزوینی:
اگر اینطور باشد، نسبت به سایر أنبیاء (علیهم السلام) هم همینگونه است؛ نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت ابراهیم (علیه السلام). اگر خدا میدانست، حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم میدانست که چه اتفاقاتی میافتد؛ حضرت زکریا (علیه السلام) هم میدانست، پس چرا دشمنان خود را زنده گذاشتند تا این جنایات را مرتکب شوند؟ قصاص قبل از جنایت صحیح نیست.